طنیــــــن ســـــــکوت

 

 

شمع یعنی جان و دل افروختن

 

 از برای دیگران دل سوختن

 

شمع ، یعنی شب چراغ زندگی

 

 یک گل روشن به باغ زندگی

 

شمع ، در هر خلوتی سر می کشد

 

شعله ای با شوق دیگر  می کشد

 

شمع ، از آغاز هستی سوخته 

 

شعله از دل می کشد  لب دوخته

 

شمع ، می گرید برای دیگران

 

شمع ، می سوزد به پای دیگران

 

شمع ، می سوزد به نام آفتاب

 

دارد اندر دست  ، جام آفتاب

 

شمع ، با مهتاب و شب هم خانه است

 

جانش از عشق خدا دیوانه است

 

 شمع ، فریاد غم خاموشی است

 

شمع ، تنها مرهم خاموشی است

 

شمع ، با دنیای ظلمت دشمن است

 

جانش از آیینه ی جان روشن است

 

 شمع ، آغاز قیام روشنی است

 

شمع ، مفهوم کلام روشنی است

 

عمر طولانی ندارد جان شمع

 

 زود  می آید به سر دوران شمع

 

شمع ، نام شعله ی شیدایی است

 

شمع ، خود ایهامی از تنهایی است

 

خنده اش با گریه اش آمیخته

 

 اشک  با  لبخند در هم ریخته

 

شمع ، می گرید پیاپی ، زار زار

 

 اشک می ریزد چنان ابر بهار

 

 مثل زهرا مثل آ ن شمع شرف

 

 آن که مجموعیست از جمع شرف

 

دختر پیغمبر و زوج علیست

 

 از دو نور بینهایت منجلیست

 

آن طرف پیغمبرو آنسو امام

 

مطلعی  شایسته  با حسن ختام

 

 مست از جام نبوت  جان او

 

با امامت مرتبط دامان او

 

یازده جام ولا در دست اوست

 

جان خورشید ولایت مست اوست

 

 کیست ، زهرا ، زهره ی هفت آسمان

 

 آفتاب روشن صبح زمان

 

کیست زهرا اسوه و الگوی زن

 

مظهر والا ی خلق و خوی زن

 

 از گلستان نبی بر خاسته

 

 با کمالات علی آراسته

 

 بازتاب جلوه های  نور ناب

 

 باغبان غنچه های آ فتاب

 

 مادر ِ فرزندهای بی بدیل

 

 حسن ِ اورا فضل فرزندان دلیل

 

شور عاشورای فرزندش ببین

 

آفرین بر این زن مرد آفرین

 

او نه تنها بود خود ماه منیر

 یازده خورشید ازو شد مستنیر

نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: سه شنبه 7 تير 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

افسوس که نمیدانی

اگر روزی بر سر مزارم آمدی

یک وقت حرف این و آن را برایم نیاوری

کمی از خودت بگو

کمی از عشق تازه ات بگو

بگو که بیشتر از من دوستت دارد

بگو که دشت شقایق مسافر دیگری هم دارد

نگاهی به شمع نیمه جان  مزارم کن

سوختنش را ببین بیشتر نگاهش کن

با اینکه میداند لحظه ای دیگر می سوزد و میمیرد

ولی می جنگد تا نیمه جان به دست باد نمیرد

می جنگد تا لحظه ای بیشتر سنگ قبرم را روشن کند

می ماند و می سوزد تا سوختنم را باور کند

حال لحظه ای به خود نگاه کن

مرا در خاطرات فراموش شده ات پیدا کن

میدانم اثری از اسمم درخاطراتت نیست

میدانم ردپایی از اشک و آهم نیست

عشق من چه بی ارزش و ارزان بود برایت

ارزانتر از ارزانم فروختی به حرف مردمانت

التماس و جان کندنم را ندیدی

ولی دروغ این و آن را خوب شنیدی

برای پرواز آرزوهای مردم

در قفسم انداختی بی آب و گندم

یک عمر در قفس تنگت زندان بودم

مثل قناری جان میدادم و لحظه لحظه از عشقت می سرودم

روزی در قفس را باز کردی و آسمان را نشانم دادی

اما افسوس که هرگز پرواز را یادم ندادی

آسمان من همینجاست کنار چشمانت

اما چشمانت کجاست به دهان پر از دروغ مردمانت

با یک دل پر از امید به سویت پر گشودم

ولی بالهایم را شکستی مرا کشتی در سکوتم

تو که با قصه این مردمان خوابیده ای

چرا با شعر لالایی من از این کابوس بیدار نشده ای

تو که برای این مردمان دل می سوزانی

چه قصه های شومی از سیاهی چشمانت برایم گفته اند

افسوس که نمیدانی

چه تهمت ها از تو بر خیالم نیاورده اند

چه مدرک ها برای اثبات جرمت نساخته اند

عشقت را به صد حرف دنیا نفروشم

ارزان پیدایت نکردم  و به دو دنیا نفروشم

کاش میدانستی زندگی بجز گذر عشق ارزش دیگری ندارد

حرف این مردمان بجز رنگ جدایی رنگ دیگری ندارد

کاش چشمان نازت را بر حرف این مردمان می بستی

با عشق من عهد و پیمانی تازه  می بستی

ولی افسوس من زیر خاکم

با هزار آرزوی رفته بر بادم

ولی هنوز هم میگویم

دوستت  دارم ای عزیز جانم

کاش می فهمیدی

نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

همصــــــــــدایــی

 


ای
همراه

مـــــــــن

تنــــــها با تو

تا اوج عشـــــــق

هـم پـــــــــــــروازم

با قلب تودلدارمن هم آوازم

توهمپـــــــــای من، تنـــها با من

هـــــــــــــــــــم آوایـــــــــــــــــــــ ــی

با درد مــــــــــــــــن، آشنـــــــــــــــایــی

تکیـــــــــــــــــــه گاهی ، همصــــــــــدایــی

ما فریاد عشـــــــــــــــــــق، در قلب شــــــــب

دلـــگرمی عاشــــــــــقای بیصــــــــــــداییــــــ ــــم

ما، دل میبازیم دریا دریا ،تابیکران،عاشقای بی پرواییم

تو، با مــــــــــــن بمـــــــــــان، ای مهـــــــــــــــــــــرب ان

چون ماه شــــــب در آســــــــمان؛ بر من بتــــــــــــــــــــاب

تا بیـــــــــــــــــکران مثـــــــــــــــــل مهتـــــــــــــــــــــــاب

مــــن تا مـرز جان؛ از عشقمان میسـوزم ای آرام جـــان

بر من بتـــــــاب تا کهــــکشــان مثــــل آفتــــــــــاب

ما؛ فریــــاد عشـــق در قلــــب شب دلگـــــرمی

عاشقــــــــــــای بیصــــــــــــــــــــدا ییم

ما؛ دل میبازیم دریا دریا تا بیکران

عاشقـــــــای بی پــــرواییـــــــــم

ای تورؤیـای شبهای مـــــــن

عشق و ببین تو چشمای من

دستات و تو دســت من بگذاردرلحظه های دیـدار

 

نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عشقبازی به همین آسانی است
 
 
 
 
 
عشقبازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه‌ای با آهو
برکه‌ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما!

عشقبازی به همین آسانی است .....
شاعری با کلماتی شیرین
دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است .....
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حرّاج کنی
رنج‌ها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آن‌ها بزنی
مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است .....
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
عرضۀ سالم کالای ارزان به همه
لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشقبازی به همین آسانی است.


نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

متن شعرهای فروغ فرخزاد

ر انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمی آید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
 می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصوم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
 می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ‚ درد ساکت زیبایی
سرشار ‚ از تمامی خود سرشار
می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم بپیچد ‚ پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
 در لا بلای گردن و موهایم
گردش کند نسیم نفسهایش
نوشد بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش
وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سرکش بازیگر
در گیردم ‚ به همهمه ی در گیرد
خاکسترم بماند در بستر
 در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره های تمنا را
 در بوسه های پر شررش جویم
لذات آتشین هوسها را
می خواهمش دریغا ‚ می خواهم
می خواهمش به تیره به تنهایی
 می خوانمش به گریه به بی تابی
می خوانمش به صبر ‚ شکیبایی
لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب ‚ شب بی پایان
او آن پرنده شاید می گرید
بر بام یک ستاره سرگر
دان

 


ادامه مطلب
نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


وقتیکه قهری با من ندیدنت آسون نیست
قصه غم که میشی شنیدنت آسون نیست

به گمونم دل تو جای دیگه س
دل تو پیش یه رسوای دیگه س
دست نذاشتی دیگه تو دستای من
دستاتم عاشق دستای دیگه س
به گمونم دل تو جای دیگه س
دل تو پیش یه رسوای دیگه س
دست نذاشتی دیگه تو دستای من
دستاتم عاشق دستای دیگه س
دستاتم عاشق دستای دیگه س

با تو بودن واسه من نعمت بود
از تو گفتن واسه من عادت بود
همه حرفات واسه من آیه عشق
نفست زمزمه رحمت بود
دل من مستیشو از مستی چشمای تو ساخت
تا به عشق تو رسید پرهیزشو پاک به تو باخت
به گمونم دل تو جای دیگه س
دل تو پیش یه رسوای دیگه س
دست نذاشتی دیگه تو دستای من
دستاتم عاشق دستای دیگه س
دستاتم عاشق دستای دیگه س

میدونستی دل دیوونه من عاشقته
عاشقت با همه جون با همه تن عاشقته
اسم تو وقتی تو شعر و تو ترانم میومد
میدونستی غزل و شعر و سخن عاشقته
حالا من هستم و تن رفته به باد
واسه من شعر و سخن رفته به باد
منم و وحشت تردید یه عشق
به گمونم دل من رفته به باد
به گمونم دل تو جای دیگه س
دل تو پیش یه رسوای دیگه س
دست نذاشتی دیگه تو دستای من
دستاتم عاشق دستای دیگه س
دستاتم عاشق دستای دیگه س

میدونستی دل دیوونه من عاشقته
عاشقت با همه جون با همه تن عاشقته
اسم تو وقتی تو شعر و تو ترانم میومد
میدونستی غزل و شعر و سخن عاشقته
حالا من هستم و تن رفته به باد
واسه من شعر و سخن رفته به باد
منم و وحشت تردید یه عشق
به گمونم دل من رفته به باد
به گمونم دل تو جای دیگه س
دل تو پیش یه رسوای دیگه س
دست نذاشتی دیگه تو دستای من
دستاتم عاشق دستای دیگه س
دستاتم عاشق دستای دیگه س

 

http://www.pic.iran-forum.ir/images/rx21n3f568fnkrtqxwnj.jpg


ادامه مطلب
نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آهنگ هیچکی نمیتونه بفهمه


هیچکی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته
هیچکی نمیتونه بفهمه که صدام از چی گرفته
هیچکی نمی مونه تا با من تووی راهم همسفر شه
آخه میترسه که با من, با دلِ من در به در شده
هیچکی نمیدونه که چشمام چرا همیشه خیس خیسه
چرا هیچکی حتی یه نامه واسه من دیگه نمی نویسه
هیچکی نمیدونه که قلبم تا حالا چند دفه شکسته
هیچکی نمیدونه سر راه اون تا حالا چند دفه نشسته

هیچکی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته
هیچکی نمیتونه بفهمه که صدام از چی گرفته
هیچکی نمی مونه تا با من تووی راهم همسفر شه
آخه میترسه که با من, با دلِ من در به در شده
هیچکی نمیدونه که چشمام چرا همیشه خیس خیسه
چرا هیچکی حتی یه نامه واسه من دیگه نمی نویسه
هیچکی نمیدونه که قلبم تا حالا چند دفه شکسته
هیچکی نمیدونه سر راه اون تا حالا چند دفه نشسته
آخه توو کلبه ی سوت و کور و تاریکِ قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه ی مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه
آخه توو کلبه ی سوت و کور و تاریکِ قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه ی مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه
هیچکی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته
هیچکی نمیتونه بفهمه که صدام از چی گرفته
هیچکی نمی مونه تا با من تووی راهم همسفر شه
آخه میترسه که با من, با دلِ من در به در شده
هیچکی نمیدونه که چشمام چرا همیشه خیس خیسه
چرا هیچکی حتی یه نامه واسه من دیگه نمی نویسه
هیچکی نمیدونه که قلبم تا حالا چند دفه شکسته
هیچکی نمیدونه سر راه اون تا حالا چند دفه نشسته
آخه توو کلبه ی سوت و کور و تاریکِ قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه ی مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه
آخه توو کلبه ی سوت و کور و تاریکِ قلبم خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه ی مرگم بگردم دنبالش پیدا نمیشه

نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شوک



یه روز برفی از پیشم رفتی

با چشات گفتی دوباره

واست بهارم دل و میزارم

این تنها یادگاره

عشق تو شوک بود به قلب خستم

ببین که بی تو شکستم

نکنه بمیرم تو رو نبینم یخ کنه دستای خستم

هنوزم آرزومه دوباره دیدنت آرزومه آرزومه

کاش یه روز برسه لحظه ی رسیدنت آرزومه

عشق تو شوک بود عشق تو شوک بود

عشق تو شوک بود عشق تو شوک بود

همیشه پاییز وقتی تو نباشی

قلبم بی تو این جا میگیره

بعد تو نه دریا ، نه طلوع فردا

نمیتونه جا تو بگیره

کاشکی میشد عکس لحظه رو بگیرم

تا پیشم بمونی عزیزم

بدون هر جا باشی یکی توی دنیا به یاد چشاته هنوزم

هنوزم آرزومه دوباره دیدنت آرزومه آرزومه

کاش یه روز برسه لحظه ی رسیدنت آرزومه

هنوزم آرزومه دوباره دیدنت آرزومه آرزومه

کاش یه روز برسه لحظه ی رسیدنت آرزومه

همیشه پاییز وقتی تو نباشی

قلبم بی تو این جا میگیره

بعد تو نه دریا ، نه طلوع فردا

نمیتونه جا تو بگیره

کاشکی میشد عکس لحظه رو بگیرم

تا پیشم بمونی عزیزم

بدون هر جا باشی یکی توی دنیا به یاد چشاته هنوزم

هنوزم ارزومه دوباره دیدنت آرزومه آرزومه

کاش یه روز برسه لحظه ی رسیدنت آرزومه

 

نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: یک شنبه 28 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

غروب خورشید

 
 

غروب یعنی کوچ خورشید به جایگاهش اما بسیار شکوه انگیز ....
غروب آن هنگام است که خورشید پس از یک فعالیت روزانه خسته
میشود و به جاییروان می شود که متعلق به اوست.
براستی چه رازی در این همه شکوه نهفته است که بیشتر دلها را
مجذوب خود کردهو عده ای به عشق نظاره اش پشت پنجره ها
می ایستند و به رفتنش هر چند دل راغمگین میسازد مینگرند .
نمی انم خورشید آن لهظه به چه می اندیشد اما هرچه هست
درد همان انسانهایاست که مشتاقانه انتظاره غروب و رنگ نارنجی

را می کشند . خورشید صبحگاهانآن هنگام که نسیم بر روی
گلبرگها بوسه میزند از پشت کوهستان های یخ زده طلوع
می کند و آرام آرام متابد و بالا می ود . آن هنگام که در بالا ترین
نقطه آسمان ایستاده می نگرد بر آنچه روی زمین این کره خاکی
اتفاق می فتد و او آن بالا به حال ما انسانها که گاهی ناسپاسترین
مخلوقاتیم به حال ما که با این همه برتری باز قدر جایگاهمان را

نمی دانیم و آنچه که به ما مربوط نیست را انجام می دهیم .
ما قدر منزلتی که پروردگاربه ما داده ندانستیم تاسف می خورد.
خورشید اینهارا می بیند و می رود . او هنگامی که ناسپاس هارا میبیند
بغض می کنداما چون خورشید نامیده شده چون او را اسوه حرارت و
صبوری می دانند گریه نمی کندو به شکل گلوله ای بزرگ و نارنجی
میهمانه دریا می شود
و آن انسانهایی که از پشتپنجره به انتظار ایستاده اند قطعا همانهایی
هستند که همچون خورشید دلشان به دردآمده و خود را همرنگ او می داند .
آری این است راز این شفق های خونین و راز زیبایی میهمانیه دریا و راز دل
دوستدارانغروب خورشید ....
وقتی غروب میشه پشت پنجره می ایستم
به تو فکر می کنم تو فکر دیگه ای نیستم
با خودم میگم چرا اینقدر غروب دلگیره ؟
کی میشه یه روزی اون دستامو بگیره ؟
وقتی که غروب میشه خورشید میره نمی مونه
منم تنها میشم اونم میره دیگه پیشم نمیمونه
پشت پنجره می مونم می بینم خورشید میره

خورشید که رفت می بینم اونم داره می ره
می دونی وقتی غروب میشه من تنها میشم
وقتی غروب میشه دیگه اون نیست بمونه پیشم
یعنی یه روز میشه که اون بیاد دیگه نره؟
اون بیادو وقتغروب منو تنها نزاره؟
ولی نمی شه میدونی چرا ؟
آخه اون می خواد که بونه اما وقتی منو می بینه دلش می گیره !
 
 
 

 


ادامه مطلب
نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: شنبه 27 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

لبریز بادا عشق!

تبت از نیمه های نیمه شب، لبریز بادا عشق!
لبت از جرعه های گریه، سکر انگیز بادا عشق!

تو، مولانا تر از ما در کدام اقلیم خواهی یافت؟
قمار آلوده! شمست کو؟ که بی تبریز بادا عشق!

در این دریای پرساحل، که هر پایان، شروعی داشت
من آن شطاح مواجم که دست آویز بادا عشق!

چه می گویی که در راهت، غلط بسیار افتاده ست؟
که می دانم و می گویم که: بی پرهیز بادا عشق!

بهار جلوه! از پژمردگی شرمت نمی آید؟
زمستان رفت و تابستان که بی پائیز بادا عشق!

بنفشم، سرمه ام، نازک تراز نیلوفر طبعم
کم از خوش رنگی ی خویشم، که رنگ آمیزبادا عشق!

هزاران آفرین بر ناوکت ای کج زن رندان!
که در مقصوره ی تیر تو رستاخیز بادا عشق!

من، اسمائیل حلاجم تو ، عیسی: خار آن تاجی
خدنگی، خنجری، خاجی! هلا خون ریز بادا عشق!

اگر من شیخ اشراقم بگو عین القضاتم کو؟
که جلادش، صلاح الدین تر ازچنگیز بادا عشق!

سرم گرم است: از معراج مردان با تو می کویم
صدایت بر گلوی دار، حلق آویز بادا عشق!

شهادت، سرّ شیرینی است، فرهاد تو می داند
نمی شاید بگویم ها.....که رعب انگیز بادا عشق!

 

نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: شنبه 20 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

1


 


ادامه مطلب
نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: سه شنبه 16 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

((شیرین و فرهاد ))

عشق شیرین حکایت فرهاد نمی رود از دل نمی رود از یاد
عشق شیرین حکایت فرهاد نمی رود از دل نمی رود از یاد

بگذر از غم گذشته ها
غم مخور ز سرگذشت ما
که شد جهان بهشت ما
زندگی بود به کام ما
زنده میشود ز نام ما
حکایت گذشته ها

عشق ما به دل دهد صفا
که به عشق با شکوه ما
شکفته شد وجود ما
زندگی بود به کام ما
زنده میشود ز نام ما
حکایت گذشته ها

عشق شیرین حکایت فرهاد نمی رود از دل نمی رود از یاد
 نمی رود از دل نمی رود از یاد

بیا که نور عشق تو چراغ راه من بود
بیا که در شب سیه رخ تو ماه من بود
ز عشق آتشین ما شکفته گلشن افق
نوید زندگی دهد چهره روشن افق

بگذر از غم گذشته ها
غم مخور ز سرگذشت ما
که شد جهان بهشت ما
زندگی بود به کام ما
زنده میشود ز نام ما
حکایت گذشته ها

عشق شیرین حکایت فرهاد نمی رود از دل نمی رود از یاد
عشق شیرین حکایت فرهاد نمی رود از دل نمی رود از یاد
نمی رود از دل نمی رود از یاد

نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: جمعه 12 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تک درخت

http://shmusicdl2.persiangig.com/image/cover/Shakila-Shole-Bidari-Www.ShmusiC.iR.jpg

تــک درخـتی تـیـره بــخـتـم
کــه در ســکــوت صـــحــرا
فریاد من شکسته در گلویم

تک درختی بی پناهم
کــه دشــت آرزو هــا
گردید آخر مزار آرزویم

خشک و بی بارم پس سحرم کو
آن شــادابی آن بـرگ و بــرم کو

دور از یاران بـی توشــه و بـرگم
غم خانه محنت همسایه مرگم

بـر رخــســارم غـبــار غـم نشسـته
طوفان از من چه شاخه ها شکسته

چو نـهـال زهـرآلـوده هـمـه کـس از من بگریزد
نه کسی با من بنشیند نه کسی با من آمیـزد

گویم غم خود را با خـار بـیابان
در سینه نهفتم اسرار فراوان

در دل شب سکوت صحرا وبختم افزا آااا
از تو جدا بگویم ای مه حدیث خود با ماه

تــک درخـتی تـیـره بــخـتـم
کــه در ســکــوت صـــحــرا
فریاد من شکسته در گلویم

تک درختی بی پناهم
کــه دشــت آرزو هــا
گردید آخر مزار آرزویم

خشک و بی بارم پس سحرم کو
آن شــادابی آن بـرگ و بــرم کو

دور از یاران بـی توشــه و بـرگم
غم خانه محنت همسایه مرگم

بـر رخــســارم غـبــار غـم نشسـته
طوفان از من چه شاخه ها شکسته


ادامه مطلب
نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: جمعه 11 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سلام

http://armin0251.persiangig.com/takp30/BRITNEY%20(5).jpg

گل روزگاري, ياد و يادگاري
تو رفيق و ياري, صبح شب تاري

سلام عزيزم, عزيزم سلام
دوستت دارم عاشقتم والسلام

سلام عزيزم, عزيزم سلام
دوستت دارم عاشقتم والسلام

از تو کتاب عشق و دلدادگی
که پر عشقه و پر از سادگی
وقتی کتاب عشقو خوندم تمام
خوشم اومد فقط من از یک کلام
خوشم اومد فقط من از یک کلام

سلام عزيزم, عزيزم سلام
دوستت دارم عاشقتم والسلام

سلام عزيزم, عزيزم سلام
دوستت دارم عاشقتم والسلام

يك خط نوشتم يه كتاب حرفه توش
اين جون ناقابلو مي زارم روش
عشقي كه گفتم نكني فراموش
شعله اين عشق, با تو نميشه خاموش
توعزيزِ جونِ مني, يار مهربونِ مني
شيشه عمر منو يه وقت نخواي بشكني
تاج سرِمايي
شيرین ادايي
چه با وفائي
هديه ي خدائي!!!!

سلام عزيزم, عزيزم سلام
دوستت دارم عاشقتم والسلام

سلام عزيزم, عزيزم سلام
دوستت دارم عاشقتم والسلام

گل روزگاري ، يار و يادگاري
تو رفيق و ياري, غنچه بهاري

گل روزگاري, ياد و يادگاري
تو رفيق و ياري, صبح شب تاري

سلام عزيزم, عزيزم سلام
دوستت دارم عاشقتم والسلام

سلام عزيزم, عزيزم سلام
دوستت دارم عاشقتم والسلام

سلام عزيزم, عزيزم سلام
دوستت دارم عاشقتم والسلام

 

 

 

نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: پنج شنبه 11 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بدون شرح

 


 

http://www.friendfa.com/i/attachments/1/1282511493653472_large.jpg

 

این کجا؟آن  کجا ؟

http://palapalhome.com/stdnts/wp-content/uploads/2009/04/clip-image014.jpg

این کجا؟آن  کجا ؟

http://hesabdaroo.persiangig.com/archive4/indian-poverty1.jpg

بدون  شرح شما بگین چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


ادامه مطلب
نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: پنج شنبه 11 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

قاصدکها

 


 

بسته ای بار سفر رو
به سلامت یار خوبم
سفرت خوش ای مسافر
کاش بمونی ای مهربونم
کوله بار خاطراتت
مونده از تو اینجا باقی
مست شهدم بی تو هر شب
در کنارم می خوابی

قاصدکها قاصدکها
با شمام ای شاپرکها
ای زمین و آسمونم
کو کجا رفت مهربونم

قاصدکها قاصدکها
با شمام ای شاپرکها
ای زمین و آسمونم
کو کجا رفت مهربونم

ای بلندای شکفتن
ساده بودن ساده گفتن
ای تو خون پاک لاله
ای حدیث از تو گفتن
ای تو باقی از گذشته
توی شبهای صبوری
ای پرستو های عاشق
کو کجا رفت مهربونی

قاصدکها قاصدکها
با شمام ای شاپرکها
ای زمین و آسمونم
کو کجا رفت مهربونم

قاصدکها قاصدکها
با شمام ای شاپرکها
ای زمین و آسمونم
کو کجا رفت مهربونم

قاصدکها قاصدکها
قاصدکها قاصدکها

ای بلندای شکفتن
ساده بودن ساده گفتن
ای تو خون پاک لاله
ای حدیث از تو گفتن
ای تو باقی از گذشته
توی شبهای صبوری
ای پرستو های عاشق
کو کجا رفت مهربونی

قاصدکها قاصدکها
با شمام ای شاپرکها
ای زمین و آسمونم
کو کجا رفت مهربونم

نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: پنج شنبه 11 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

هوای یار

 

 

آهنگ: بستر غم

بعد از تو هم در بستر غم می توان خفت 
             بعد از تو هم با دل سخنها می توان گفت 
                       بعد از تو هم این سوز هجران هرگز نمی آید به پایان



بی تو هم این عشق بی فرجام من شاید که پا بر جا بماند یا نماند
بی تو هم دریای بی آرام دل شاید به طوفانم کشاند یا براند
من که رسوای دل هستم کی زغم پروا کنم


        می روم عشق و وفا را بعد از این رسوا کنم
                      دل ز دریا می زنم تا که دل دریا کنم 
                                   دل کی شود آزاد از این باد فریاد از بی داد از این غم


جز غم چه بود این عشق رسوا
شد هستی ام بر باد از این غم
بعد از تو هم در بستر غم می توان خفت


           بعد از تو هم با دل سخن ها می توان گفت 
                             بعد از تو هم این سوز هجران 
                                                     هر گز نمی آید به پایان


بعد از تو هم این سوز هجران
هر گز نمی آید به پایان
من که رسوای دل هستم کی ز غم پروا کنم


                می روم عشق و وفا را بعد از این رسوا کنم 
                                  دل به دریا می زنم تا که دل دریا کنم

 

http://irbosat.persiangig.com/Mahasti.gif

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

 


ادامه مطلب
نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: پنج شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عکس (گوگوش و طرفداران)


ادامه مطلب
نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

متن ترانهای گوش همرا با عکس



داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی
شهر خاموش دلم رو تو پرآوازه کردی
آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود
اومدی وقتی تو سینه نفس آخری بود
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی
تا تویی تنها بهانه واسه زنده بودنم
من به غیر از خوبی تو مگه حرفی میزنم؟
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی

در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی
رفته بود هر چی که داشتیم دیگه از خاطر من
کهنه شد اسم قشنگت میون دفتر من
من فراموش کرده بودم همه روزای خوبو
اومدی آفتابی کردی تن سرد غروبو
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی

در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی

  

متن ترانه های گوگوش جهت مشاهده به  ادامه مطلب  مراجعه فرماید


ادامه مطلب
نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: چهار شنبه 10 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

 

سلام سلامی از قلب شکســــته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان

 عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای آسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران

 سلامی به لطافت گرمای بهاری ســـلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته

 از دل و نشسته بر دل

 

نویسنده: امیر مهدی ׀ تاریخ: پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , bahardrrahast.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM